۱۵ اسفند ۱۳۸۸

«چه» سلوک چریکی!



چند شب پیش بالاخره میان هزارتا کار الکی و بی هدفی که دوروبرم را گرفته بود فیلم  دو قسمتی و چهارو نیم ساعته «چـــــه» ساخته برادر استیون سودبرگ را تا به انتها به تماشا نشستم و در همین جا  و بدون مقدمه پردازی باید بگویم که بدجوری حوس سیگار آنهم از نوع برگ را کرده ام و حیف که کلبه خراباتی ام در کنار شلوغی خانواده است و مجال این نداشتم که هنگام تماشای این بیوگرافی بی بدیل دستی به سیگار برم و به همراه چریک عزیز یعنی همان برادر چگوارا دم و و باز دمی دودی داشته باشم که  البته صد حیف و افسوس!

باور کنید که این فیلم چهار ساعت و نیم زمان داشت و من با این که هر قسمت را در شب جداگانه دیدم باورم نمی شد که چهارساعت بیشتر میهمان روایت برادر سودبرگ از زندگی چریک چگوارا باشم  و اصلا نفهمیده ام کی شروع شد و کی تمام!!!
 راستش بخواهید فیلم مرا بدجوری گرفته است! مخصوصا قسمت اولش که کمی تا قسمتی کولاک بود و تکان دهنده! و شاهد سلوک  دکتر چریکی هستی که سیگار برگ می کشد و انسانیت و اخلاق را به همرزمانش تعلیم می دهد و در میان تق و توق تیر و تفنگ کتاب خواندنش رها نمی شود و بر اساس مرام و سلوکش مردم کوچه بازار را مداوا می کند! و مسلکی را پایه گذاری می کند به نام (چریکیت)!
فیلم با اینکه طولانی است ولی خسته کننده و ایرانی اصلا نیست و تو با فرم و شیوه روایتی که کارگردان لحاظ کرده با قهرمان داستان همراه می شوی و این نکته حائز اهمیت است که با یک فیلم مردانه مواجه هستی و قهرمانش منش مردانه دارد و ناله و شیون نمی کند و بر اساس احساس تصمیم نمی گیرد و به راحتی تمام دستور اعدام همرزمانش که قانون شکنی و ظلم کرده اند را می دهد و خودش به نظاره می ایستد . قهرمان این داستان هرچند که شخصیتی تاریخی و واقعی بوده است اما با شیوه روایت کارگردان که حالتی مستند وار را انتخاب کرده است  و بازی دیدنی  «بنیتیو دل تورو» باور پذیری خاصی دارد.
البته این فیلم در نشان دادن درونیات و ذهن قهرمانش می لنگد و ما در سطح، شاهد این قهرمان و اسطوره آمریکای لاتین هستیم و ای کاش کارگردان به این نکته توجه می کرد و پا را فراتر از روایت تاریخی می گذاشت و به قهرمان فیلمش نزدیکتر می شد تا مثلا اینقدر صحنه اعدام چه و کلا صحنه های پایانی فیلم سرد و بی روح از آب در نمی آمد!
ولی تماشای این فیلم را از دست ندهید و هنگام تماشا به نکته توجه کنید که چرا قهرمانان تاریخی  وقتی در سینمای ما به روایت در می آیند فرق خاصی با سیب زمینی پوره شده ندارند؟! و چرا مثلا ما اگر می خواهیم زندگی یک شهید را روایت کنیم نماز شب خواندن او رادر کودکی و در بغل مادر را نشان می دهیم؟! و به جای نشان دادن یک انسان ، یک فرشته از عرش کبریایی خداوند متعال را نشان می دهیم؟!
مثلا فرض کنید ما بخواهیم فیلمی در مورد یک چریک واقعی که یک تار مویش می ارزد به هزاران چگوارا؛ به نام مصطفی چمران که واقعا و به معنای واقعی کلمه یک مبارز بود، بسازیم چه چیزهایی را نشان می دهیم؟ 
فقط همین را بدانید که اگر ما ذرّه ای در روایت چنین شخصیتهایی موفق بودیم امروز به جای عکس های بزرگ چگوارا در اتاق هم سن و سالهای خودمان عکس مصطفی چمرانها بود!!!
«چه»  ساخته استیون سودبرگ را ببینید و دعا کنید که کمی  خداوند متعال کمی خلاقیت در فیلمسازی به کارگردانان سرزمینمان بدهد و فیلمنامه های ما کمی فیلمنامه باشند  که شهید چمران را برایمان روایت کنند نه ساحت قدسی فرشتگان عرش خداوند متعال را!!


۱۹ نظر:

هرمس گفت...

یکبار دیگه خواستم نظر بدم با خیل عظیم مشکلات سر راه برای نظر دادن در وبلاگ شما مواجه شدم ولی اینبار جدی عزمم رو جزم کردم که با اوجود این که هیچ حرف خاصی برای گفتن ندارم ولی نظر رو بدم ۱-کلا تحلیل هاتون رو دوست دارم .

۲-هنوز این پست رو کامل نخوندم .

تمام

ناشناس گفت...

خوب . خیلی هم سخت نبود . خوش باشید

هرمس گفت...

اون ناشناس هم من -هرمس- بودم . اسم نذاشته بودم هنوز که کلید رو فشار دادم . خوشم اومده ها . یکی جلو من رو بگیره .

فهیمه گفت...

سلام.
باهاتون موافقم.ولی همین جا یه چیزی بگم.تو عمرم فقط دو بار رفتم گلزار شهدا ولی هر دو بار سر مزار شهید چمران دلم گرفت.وقتی دیدم از اون همه سال تلاش و مجاهدت فقط به چند ماه پایانی عمر ایشون توجه میکنیم و توجهمون میدند.
حتما شما بهتر از من باخبرید که شهید چمران از شاهدان عینی حادثه ی 16آذر32بودند. و بالاترین مدارج علمی رو طی کردند. مهمتر از همه ی اینها عرفانشونه که حتی از همسر و فرزندان و جانشون هم گذشتند.
و امام موسی صدر...
نمیدونم ولی به نظر من جفای خیلی بزرگیه که چمرانو بدون امام موسی صدر بشناسیم.توی درس آمادگی دفاعی قسمتی از وصیتنامه ی ایشونو برامون گذاشته بودند.که خطاب به امامه ولی ما چون از وجود امام صدر خبر نداشتیم فکر میکردیم مراد امام خمینی هستندو...

فهیمه گفت...

سلام
چه رو بیخیال!به رنگ ارغوانو دیدید/!

Unknown گفت...

سلام/
1. از اينكه به پاتوق روزمرگي هاي من سر زديد ممنونم.
2. اين فيلم رو نديدم اما با شما هم عقيده ام كه "چه" و خيلي "تابو ها"ي ديگه ي اونوري در برابر چمران و چمران هاي ما چيز قابل عرض ندارن!
3.مگه فرشته ها و دونستن زندگي شون چه اشكالي داره؟ مگه بده كه يه رزمنده توي خط مقدم بعد از كلي بي آب و نوني و عمليات و ... شلوارش اتو كشيده باشه و موهاشم سشوار خورده؟! بس كنيد اين سياه نمايي ها رو!!!
1/3. مشكل از فيلمنامه نيست كه فيلمنامه نويس خوب كم نداريم مشكل از زاويه ي ديد تنگيه كه حضرات دارن. وقتي براي ابوالاراجيفي مثل اخراجي ها و اينهمه هزينه از جيب تلويزيون و ... ميشه و اونقدر حمايت پشتشه... خوبي شما؟
4. وبلاگت بسيار گرافيك زيبايي داره. محتواش هم چسبناكه.
5. خوشحال شدم از آشنايي با اينجا و (البته خودتون).

ناشناس گفت...

اين فيلمو ديدم ...
موافقم باهات ...
كاش هميشه چيزي كه واقعا هست رو به تصوير بكشيم ...

میرا گفت...

با سلام و بی اجازه شما رو لینک کردم...

موسیقی حماسی اش را دوست دارم.

ادای احترام به افراد در همه زمینه ها با مشکل مواجه است.

نکندماحسودیم !!!

(م.ا.ب) گفت...

اینقدر سیگار سیگار نکن بچه!! خوبیت نداره!!!
حالا دو جمله از اون کمالات معنوی چه گوارا بگو بینیم دیگه چی از فیلم یاد گرفتی!!؟؟؟؟
[حیف که اینجا شکلک کم داره!! حیف!!]

سید مجیب گفت...

سلام
اینقدر سیگار سیگار نکن بچه!! خوبیت نداره!!!( منم همین صحبتو داشتم اما دیگه ادبیاتش ...)
اگه های زیادی داریم که نداریم
:((

حوض نقاشي گفت...

سلام
متاسفانه اينجا اسپيكر ندارم كه اين موزيك حماسي رو بشنوم.
اين فيلم رو هم نديدم كه بخوام درباره اش نظر بدم.
چمران رو هر چند چندان نمي شناسم( تا اينجا كه نظر نيست)، باور دارم كه خيلي مرد بود.
‌اما در مورد فيلمها و اسطوره سازي ها گويا آن چه كه به جايي نمي رسد فرياد است.

جوجه کلاغ گفت...

سلام علیکم حاج آقا علامه قرتی. تقبل الله حاج آقا. ما این فیلم را قبلا تر ها دیده ایم و لذتش را بسی برده ایم. راست می گوئید آدم بی هوا هوس سیگار برگ می کند. ایام به کام

جوجه کلاغ گفت...

همیشه پدر ما در می آید وقتی میخواهیم برای دوستان بلاگ اسپاتی مان کامنت بگذاریم [آیکون خسته]

shadow گفت...

علامه ی قرتی!
آشنا شدن با شما طلبه ها هم خیلی جالب است توی دنیای نت
اصولا آدم قالب های ذهنی اش می شکند انگار

shadow گفت...

من هیچوقت نفهمیدم مشکل فیلم سازی ما چیست. کارگردان خوب نداریم؟ امکانات کافی نداریم؟ نویسنده ی مبتکر نداریم یا ایده های ناب و خلاقانه
یا شاید هم همه ی اینها...
شاید هم عادت نداریم فکر کنیم

فرشته گفت...

امین....

غیر منتظره گفت...

"یه عکس دسته جمعی هست که من با شما فک و فامیل مجازی به مرور زمان گرفتم. هر کدوم از وبلاگ هایی که توی این عکس دسته جمعی هستن، دلیلی برای بودنشون وجود داشته؛ کسایی که دلم می خواسته عیدو بهشون تبریک بگم و براشون سال خوبی رو آرزو کنم. ممکنه شما روحتونم از وجود این عکس خبر نداشته باشه، شاید چون من وبلاگتونو دوست داشتم یا حداقل یه مدت مطالبتونو دنبال کردم توی این عکس ثبت شدید، شایدم به حکم همون نون و نمک مجازیه، یا شاید واقعا با هم دوست بودیم و با میل خودتون اومدین تو عکس و گفتین "سیییییب! "

غیر منتظره گفت...

"یه عکس دسته جمعی هست که من با شما فک و فامیل مجازی به مرور زمان گرفتم. هر کدوم از وبلاگ هایی که توی این عکس دسته جمعی هستن، دلیلی برای بودنشون وجود داشته؛ کسایی که دلم می خواسته عیدو بهشون تبریک بگم و براشون سال خوبی رو آرزو کنم. ممکنه شما روحتونم از وجود این عکس خبر نداشته باشه، شاید چون من وبلاگتونو دوست داشتم یا حداقل یه مدت مطالبتونو دنبال کردم توی این عکس ثبت شدید، شایدم به حکم همون نون و نمک مجازیه، یا شاید واقعا با هم دوست بودیم و با میل خودتون اومدین تو عکس و گفتین "سیییییب! "

زینب سادات گفت...

چقدر اینجا سخت میشه نظر ارسال کرد
نقد فیلم رو دیدیم
کاش وبلاگ رو به بلاگفا منتقل میکردین